الیـــطا

متن مرتبط با «ابدیت در اوست» در سایت الیـــطا نوشته شده است

درد

  • خاطره قدیمی   بعضی آهنگا واقعا خود خاطرن،خود زندگین،خود عذاب و دردن،خود لعنتی زندگین،باعث میشن یه چیزی از یه جاهای زندگیتو بالا بیاری که خیلی چیزای دیگه رو در کنارش یادت میاره،نه می تونی بخندی،نه گریه کنی،یه حالت تلخ و شیرین،یه درد بی درد،یه روزای سخته خوب،یه روزایی که باعث شد بزرگ شی،یه دردایی, ...ادامه مطلب

  • فضل دروغ

  • خشم خوف بی عیاری ست ، که غرورِ کاذب را غالب می پندارد و محک زندگی را، وهمِ واقعیت، و حماقت را در مهربستن راستین و فضل را در نیرنگ متظاهر. که اگر اینسان حقیقت جلوه نمی نمود،حق فرزانه در سکوت خلاصه نمیشد و جهل جاهل در فغان . که آدمی از بدو زایش با ترس همراه بود و به خشم مشغول شد و با دروغ به فنا رفت., ...ادامه مطلب

  • مادر

  • بهار بر تنش پیچید و زندگی را در شکوفه خلاصه کرد مادر بهار چهارفصل خانه, ...ادامه مطلب

  • دروغ این است

  • حقیقت این است،که ما رویا می چینیم از بوته های بی بته ی ذهنمان،و آنقدر مدهوش این چینشیم که دیگر واقعیتش را فراموش می کنیم،و در این قالب نیز لباس حقیقت را هم برتنش می کنیم؛آنقدر آراسته و پیراسته،تمام قد،بدون هیچ کوک اضافه، بر تنمان می کشانیمَش و آنقدر راحتی را در این لباس بافته شده، باور می کنیم و جا می دهیمش،که تصور می کنیم از همان ابتدا پوسته خودمان بوده. ما در هر روز و هر لحظه فقط در حال فریب دادن یکدیگریم،که این یکدیگر خودمان را هم عاقبت دربر گرفت،و آنقدر این تبحرها را جایِ دکمه هایش دوختیم، که هیچ جا دکمه ای ،دیگر توان حمل کردنشان را ندارد. ما لباسِ فهمِ شعور به تن کرده ایم،در حالی که از شعورِ آبی که نوشیدنش می کنیم غافلیم،از شعور گلی که می بووییمش،خِرد نانی که می خوریمش، ترسیدن سنگی که پرتابش می کنیم و در نهایت دل آشوبیِ شیشه ای که می شکنیمش،دور مانده ایم. ما این لباس فاخر را بر تنمان که هیچ،بر چشمهایمان هم پوشاندیم،تا شعور را نبینیم و کور بودن را بهانه حقیر دانستگی ندانسته مان قرار دهیم.تا مُجابی شود برای جبرهای اجباریمان،و پیچ خوردن مچ پایمان را تقصیر سنگ فرش خیابان بگذاریم،نه عی, ...ادامه مطلب

  • ابدیت

  • عشق را ابدیتی ست محکم که نه سنگ؛ توان مقابله دارد نه آتش، توان مذاب نمودن. چون به رقص درآید جز به شنیدن صدای جانانش باز نمی ایستد. شعفِ لبخند را، مزه نمی کند مگرکه آینه اش، چشمهای او باشد. و جز عطرِ جانِ جانانش جانی،جانش نمیشود. قدم نمی گذارد در قدمگاهی مگرکه اول، جانِ دلش قدم گذارده باشد. و نفسی نمی کشد جز در هوایی که نَفَس محض تنها هوایش باشد.,ابدیت و یک روز,ابدیت در اوست,آپدیت نود 32 ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها