الیـــطا

متن مرتبط با «نظاره گر ها» در سایت الیـــطا نوشته شده است

شعری بی انتها

  • صدایتْ اذان شعر و هوایت، هوای غروببا تو آزادی را بغل کردم و بی تو تنهایی را شعر که   هیچ چیز، جز عشقی بزرگ حسرت را معنا نمی بخشدو رفتن را پیشه تا مدام توشه ای با تیشه شود و ضربانی ممتددر بی نبضیِ نبض و ماندن به خاطر طعمی شیرینکه شهد لحظه هایشْ شیرینیِ کامْ را گس می کندو یادم را بی مهاباتر در انبوهی, ...ادامه مطلب

  • رقصنده های مبهم

  • در پس هر اتفاق گنگ بزرگ،  خرد های مبهمی می رقصند ،که ممکن است هیچگاه به عظمت زایش نرسند و هست نشوند. مثل خواستنهای خفه شده در زیر زبان که با هر دمی فقط بلع میشوند. کشف کردن،از سرانگشتان شروع شد و شهود در نبض جریان پیدا کرد،و قلب ضربان را کشف کرد و چشم درخشان تر شد با هر نگاهی که در مشکوف حادث میشد. لیکن ذهن هشیار،خاموشی را هیچ، در آغوش نخواهد گرفت،تا توان نظاره کردن رقصنده های مبهم خرد نباشد،تا دلیلهایِ محققِ حقیرِ خواستنهای ناب روی ندهند. تا دروغ پرده ای بر تابش خورشید چشمها شود، و واقعیت محض رخ نتاباند و شهود به بیراهه سوق پیدا کند و کشف؛ در اتفاق بزرگ؛ گنگ تر شود و در نهایت همه هیچ ها،پوچ شوند و تولدی روی ندهد و تمام ها به فنا پرواز کنند., ...ادامه مطلب

  • نظاره گر

  • هیاهوی عجیبی بود میان مویه هایی که با صدای باد هم آغوش می شدند و اشکهایی که باران تازه یافته بودتشان. نظاره گری فقط می نگریست  می نگریست به رد خونی ِقدمهایی که رفتن را بلد نبودند و حال جا ماندن را از بر شده بودند. سنگینی هیچ باری به وسعت بغض خفته در گلوی درد نیست وقتی قرار است که دیگر  بدون هوا زندگی کنی.,نظاره گر,نظاره گران حریم پارسه,نظاره گر ها ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها