الیـــطا

متن مرتبط با «تو فقط با من باش» در سایت الیـــطا نوشته شده است

راه باز

  • چمدانِ چشمهایی که باران را چشمک میزند تصویر مبهمی از آمدن های نیامده است از قدمهایی که یک گام به پیش و صد گام به پس می دوند گرگ ، باران را شست و برف را بلعید مرده ای در گور نخواهد خوابید راهِ آسودهِ، فراخ است و کسی در ابتدایش زمانی برای وداع ندارد , ...ادامه مطلب

  • من هر روز می زایم

  • خاطرات را که باردار می شویویار آغاز می شود و اشتها کورشاید حامله امنکند تو هم حامله بودی?!?!زمانی که فریاد های گوش خراشت را بر سر من آوار می کردی و لگد زدن جنینت را بهانهنمی دانستم که اجاق مهر تو بود که از ابتدا نازایی را حمل می کرد و تمام عشق من را هر روز در پرویدی دردناک سقط اکنون که من آبستن خاطر, ...ادامه مطلب

  • من

  • دردی در دهانم می چرخید و نبضم را احساس می کرد انگار از صبح خیال آمدن داشت،خاطراتم را می گویم همانها که سالهاست پشت پنجره کودکی ام ایستاده اند و منتظر آمدنت تا قندی شوند و در دلم آب را به نقطه ذوق بکشانند،بلکه شاید این بار گونه هایم ؛ قلبم را نوازش کنند. درست ساعت 9،ملاقات من و ماه، بهانه خوبی برای ر, ...ادامه مطلب

  • سفر من

  • در گیسوان سیاهم تاب می خوردمدام خورشید و ماه نگاهتدرست مثل روز وشبیمی تابی و بیتابی را خلق می کنیدر گره های پیشانیم همانهایی که در انتظار آمدنت هر روز زاییده میشوند ودر رسیدنت عشوه ای زنانهتا که دیر آمدنت را شلاقی کند برای تنبیه بوسهای به تعویق افتاده  غباری ست که از سرو رویت بالا میرودو تو با طعم ب, ...ادامه مطلب

  • تو بخند

  • هر روز که به انتهای کوچه میرسم کنار در خورشید مرا در آغوش میگیرد و تمام روزمر٘گی های هر روزم را ذوب میکند درست مانند لبخندهای تو که از میان اخمهایت طلوع می کند و سرانجام مرا در آغوش میگیرد , ...ادامه مطلب

  • با من بیا

  • میخکوب شده اند خاطراتِ خواب٘ رفته بر دیوار هر روز با ما بیدار می شوند  نگاهشان می کنیم و می گذاریم همانجا خاک بخورند. نیمی از ما هر روز بر دیوارِ خاطره ای می خکوب٘ می میریم و فقط نیم دیگرمان٘، زنده،زندگی می کند. بیا.....باید تمام دیوارها را باهم فروبریزیم., ...ادامه مطلب

  • باد

  • تو باید باد باشی که این چونین میان موهایم می پیچی و در گوشم زمزمه می کنی زمزمه می کنی تا فراموش نکنم ناممکن ها محال نیستند  محالی که باید آنقدر تکرار  شود تا به ابتلال برسد و ابتلالی که در نهایت به آغوش تو گره بخورد تا گره بخورد هر روز من با بوسه های تو که روز باید از بوسه های آهسته تو آغاز  و در آغوش گرمت به ظهر برسد و شب در هرم نفس های تو به نهایت تاریکی خود سقوط کند,بادران,بادیگارد,بادران گستران ...ادامه مطلب

  • هیچی،فقط دلم خواست بنویسم برای خودم

  • همیشه یه حس،یه ترس،یه دزدی،یه خیانت،یه مخفی کاری،یه ترس از رسوا شدن،از بی آبرو شدن،یه نگرانی همیشگی و اضطراب هست. غیر ممکنه نباشه،غیر ممکنه که توو هیچ رابطه ایی،چه دوستی،چه عاشقانه،چه مردگانه،چه کاری،چه....،هرچی،همیشه یه رد پایی از اینا هست.جزو بدیهیاته اگه نباشه. و من این حس را سالهاست دارم،وقتی یه عکس می بینم،یه نوشته،یه تقدیر،یه جمله،که اون نوشته و توو امضا کردیش. تو......،تاییدش کردی،یعنی باور کردیش که تاییدش کردی،یعنی بهش رسیدی و باورش کردی. ولی نمیدونم چرا همیشه این حس را دارم که همه چیز را فقط از روی ترس قبول کردی،ترس از روبه روشدن،از روبه روشدن با خودت،با حقیقت،با واقعیت،ترس از اینکه قبول کنی اشتباه بود،ترس از اینکه شرمنده شی،بشکنی،ترس از اینکه به خودت بگی،آره بابا الاغ،خوب تو اشتباه کردی دیگه،حتی جرات اینکه این رو هم به زبون بیاری پیش خودت رو هم نداری،برای همین اونو تایید می کنیش،تا راه فرارت بسته نشه. به قول عزیز دلم،ماها جایی وایسادیم که لیاقتمونه.لیاقته منه که بتونم نترسم،و لیاقته توِ که بتونی و بترسی.لیاقته منه که ببینم و بشنوم،لیاقته تو که ببینی و نفهمی.لیاقته منه در, ...ادامه مطلب

  • فقط با من

  • خاطره قدم می زند بدون من در تمام خیابانهای بدون تو باد می وزد و من روسری بی سری را محکم می چسبم که باد به سرقت نبردش که کاش میشد،که کاش رها میشد تا فقط سری می ماند  بدون باد بدون خیابان بدون خاطره بدون تو فقط با من,فقط با من باش,تو فقط با من باش,تو فقط با من بمان ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها