سفر من

ساخت وبلاگ

در گیسوان سیاهم تاب می خورد
مدام خورشید و ماه نگاهت
درست مثل روز وشبی
می تابی و بیتابی را خلق می کنی
در گره های پیشانیم 
همانهایی که در انتظار آمدنت هر روز زاییده میشوند و
در رسیدنت عشوه ای زنانه
تا که دیر آمدنت را شلاقی کند 
برای تنبیه بوسهای به تعویق افتاده 


غباری ست که از سرو رویت بالا میرود
و تو با طعم بوسه هایم عطر باران می گیری
اااه که چقدر من این مرد را دوست دارم
شبیه رویاهای نوجوانیم است
همانهایی که بر اسب سفید می تاختند


ولی این بار بر موهای تیره تو تاخته اند
تا جُو را گندمی کند
و دل مرا آسیابی 
که برای تمام خستگیهایت 
خمیر شود ،و نانی بپزد 
و زن بودنم را برایت اثبات کند
تا که گره شود دستانت دور کمرم
و مست شوی از عطر نان تازه


و فضای خانه پر شود از تمام خندهایی که بدون  هم گریسته ایم
تو مدام سک سر می کشی و من مزه مزه می کنم
سوقات زهرماری ات را
که مست شویم و پا برهنه تمام ساحلها را بگریدم
تا به دریایی برسیم آنقدر بزرگ
که غرق شدنمان برایش آغاز طلوعی باشد

که فقط چند لحظه طول می کشد و آسمان را دوباره زنده می کند

و صدای مرغهای ماهی خواری که به دنبال ماهی در آب شیرجه می زنند و
افسوس که نقش ماهشان مدام پاره می شود
حتما به تو حسادتشان میشود
که ماهت را انقدر تنگ در آغوش گرفته ای


آسمان مدام آبی میشود و آبی می شود
و آفتاب ظهر پوستمان را گرسنه تر می کند برای به آغوش کشیدن دریا
که حتما بیدار شده است و نبودنمان را بهانه باران کرده


اااااخ باران
چقدر دلم برایش تنگ است
کاش امشب می آمد
تا فردا وقتی برای پیشوازت می آیم
تمام شهر را شسته باشد


زودتر برگرد
این سفر 
طولانی ترین سفر من بود

الیـــطا...
ما را در سایت الیـــطا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmylollapalooza8 بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 10:20