عهد عتیق

ساخت وبلاگ


به هوای نفس تو، میزدم بال به سویت
تا که با بوسه ای از جام لبانت بگشایی همه درهای مجازی
می نشستیم دوتایی لب ایوان حیاطت
دوسه نخ دود مکرر,دو سه ام قند مکدر
می چکاندیم به لبهای هم آنقدر
تا که بشکفد از لب به لب هم
خندهایی همه از بودن و ماندن
چه هوایی،چه سلامی،همه چیز بود خدایی
تو مرا سخت در آغوش می کشاندی و منم مستِ هوایت،همه عطر تو پیچیده به جانم
هر دو مسرور و مشعف کزین لطف الهی
که تورا بهر دل من،وَ مرا جانِ تن تو
فقط اینگونه به یکباره خدا خلق نموده ست
لحظه ها تند و بهاری سپری شد
و زمان تاخت بر این حال نهانی
که به یک باره هوا گرگه و میش شد
و زمین سخت بلرزید و جهان سخت فروریخت
همه خانه امید منم نقش برآب شد
همه خاطره ها بوسه ای از جنس حباب شد
چه بگویم که مرا پیر نمود این ستم چرخ و فلک
و تو را گُمشده ای کوچک و مست
و منم بهر زمانی که گذشتم از آن کوچه بن بست
قدم از هر قدم منزل تو سخت برفتم
چو بدیدم که همان پنجره ی رو به هوایم
طرح نقش رخ مهتاب دگر قاب گرفته
شاید اکنون دگری جای مرا سخت گرفته
و منم تلخ ز هر بودن ناکَس ، زِ تنهایی خود بار گرفته
دگرم دیر زمانی ست که به جز این؛ نچرخد به زبانم
به همه خیر مکرر،به همه شادی مضعف
که چو خورشید شود خانه چشمت
و زمان رام نگاهت که شود کام به جانت
که بوَد این، همان عهد قدیمی
که کنیم خیرْ دعا، بهر دل هم
که چو بودی در آغوش تن من و چه تــنگ در آغوش رغیبم
همه ی شادی و حسن الهی
بوَد شیرین تر از هر قند و نباتی به کامت

الیـــطا...
ما را در سایت الیـــطا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmylollapalooza8 بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 10:20