تظاهر

ساخت وبلاگ

پیاده راه میرفت

پیاده میخندید

پیاده دروغ میگفت و شعر را میبافید

پیاده در کافه های پشت انقلاب می نشستیم

پیاده تاتر را میدیدیم

پیاده در گوشم شیطنت میکرد

پیاده کنارش میخندیدم

پیاده زمستان بهار شد

پیاده زمان سریع گذشت

پیاده تهران کوچک شد

پیاده تظاهر را در آغوش گرفت

پیاده خاک را گل آلود کرد

پیاده غرور را سوار شد

پیاده همه چیز را گفتم

پیاده ایستادم

پیاده گفت زندگی ..شر است

پیاده برگشت

پیاده فکر، را کردم

پیاده نگاه، را کردم

پیاده سکوت، را کردم

پیاده دروغ بود

پیاده اتومبیلش انتهای کوچه پارک بود

الیـــطا...
ما را در سایت الیـــطا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmylollapalooza8 بازدید : 10 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1396 ساعت: 4:50